دانه ای که سپیدار بود...

دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.

دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت: "من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید".

اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند، به او توجهی نمی‌کرد.

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:

"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی".

خدا گفت:

"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی".

دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.

سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری که به چشم همه می‌آمد.

نابینا و ماه ...

نابینا به ماه گفت: دوستت دارم.

ماه گفت: چطوری؟ تو که نمی بینی.

نابینا گفت: چون نمی بینمت دوستت دارم.

ماه گفت: چرا؟

نابینا گفت: اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی حالا که نمی بینمت، عاشق خودت هستم.

سال نو مبارک...

سال نو می شود و زمین نفسی دوباره می کشد


برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند


و پرنده های خسته بر می گردند و در این رویش سبز دوباره … من … تو … ما …


کجا ایستاده اییم؟ سهم ما چیست؟ نقش ما چیست؟ پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟


زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار و


سال نو مبارک


هه‌ڵه‌بجه...


هه‌ڵه‌بجه‌
شیعرێکی نوێ بوو

هیچ کات به‌ند نه‌کرا

له‌ سنووری قاڵبێکی شه‌ڕدا...

هه‌ر له‌ ڕازی گه‌روودا سووتا و

بوو به‌ شاکارێک،

له‌ ئازاری میلله‌تێکی ته‌نیا...

سامان شێخ ئیسماعیلی

اورامان؛ روستای پلکانی کردستان

اگر از طبیعت زیبا، خانه پلکانی و آب و هوای مطبوع روستای ماسوله در استان گیلان بگذریم این تبلیغات است که نام این روستا را سر زبان‌ها انداخته است به طوری که سالانه گردشگران بسیاری از اقصی‌نقاط کشور از ماسوله دیدن می‌کنند اما در غربی‌ترین منطقه کشور یعنی اورامانات کردستان روستایی است که طبیعت و موقعیتی به مانند ماسوله دارد و اگر بگوییم زیباتر سخن به گزاف نگفته‌ایم و گردشگرانی که از این روستا باقدمت هزاران ساله دیدن کرده‌اند این گفته را تأیید می‌کنند.
کردستان متأسفانه با وجود طبیعت زیبا و آثار بدیع باستانی و منابع طبیعی دلپذیر و چشم‌اندازهای زیبا هنوز برای ایرانیان ناشناخته مانده است.

روستای اورامان

ادامه مطلب ...

انتخاب درست...

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید.

به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم»

آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»

زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته»

آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم»

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.

شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل»

ادامه مطلب ...

نگاه ماهیگیر...

یک بازرگان موفق و ثروتمند از یک ماهیگیر شاد که در روستایی در مکزیک زندگی می کرد و هرروز تعداد کمی ماهی صید می کرد و می فروخت پرسید: چقدر طول می کشد تا چند تا ماهی بگیری؟

ماهیگیر پاسخ داد: مدت خیلی کمی.

بازرگان گفت: چرا وقت بیشتری نمی گذاری تا تعداد بیشتری ماهی صید کنی؟

پاسخ شنید: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.

ادامه مطلب ...

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی...


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

ادامه مطلب ...

ای که ۳۰ سال رفت و در خوابی!

 

روان‌شناسان رشد معتقدند که در بعضی سن‌های خاص همه انسان‌ها بحران‌های روانی را تجربه می‌کنند؛ یکی از اینها «بحران ۳۰ سالگی» است.
دانشجوی رشته ادبیات بود اما انگار خیلی خوب توانسته بود بفهمد ویژگی‌های روان‌شناختی آدم‌های ۳۰ ساله یک جورهایی به هم شبیه‌اند. می‌گفت: «توی اقوام و آشنا‌ها هر ۳۰ ساله‌ای را که می‌بینم انگار یک جورهایی از نحوه جوانی‌اش پشیمان است؛ از ازدواجش می‌نالد، از انتخاب شغلش می‌نالد، از بچه‌دارشدن‌اش می‌نالد، دلش می‌خواهد از نو همه این انتخاب‌ها را عوض کند. اصلا انگار همه آدم‌های ۳۰ ساله دارند به گذشته‌شان نگاه می‌کنند».

ادامه مطلب ...

سه‌باره‌ت به میلادوو پێغه‌مبه‌ری وه‌شه‌ویسی...

 

یا ڕه‌ســــوول، شــه‌ماڵ شنه‌ی باڵاتـه‌ن

 

حــه‌ریر، حه‌سره‌تمه‌ند کاڵای ئاڵاتــه‌ن


وه‌نه‌وشــه،‌ مه‌ستـــی بۆی ئاره‌ قتــه‌ن

 

گۆڵباخ، هـــه‌منامـــــــی مــۆباره‌کتــه‌ن


مانگـــی چـــوارده،‌ وێش حــه‌شارداوه‌

 

چــــوون به‌دری سیمای، تۆ درۆشیــاوه‌


شه‌ونم وه‌ش حاڵه‌ن، چوون نامێش بریان

 

وه‌ ئاره‌قـــــی تــۆ، میســــــالش دریــان


به‌ڕه‌زا ڕه‌قســــان، شادی جه‌ لاشـه‌ن

 

شه‌ماڵ بۆی جه‌ناب، سه‌وقاتی ڕاشه‌ن

 
«کاکه فه‌ره‌یدوون به‌هرامی، خه‌ڵکوو ده‌گاو هانه گه‌رمڵه‌ی»

چوار چێوێ...

هه‌میشه ویرمانه بۆ چوار چێوێ هه‌نێ که مه‌تاومێ دیسان گێڵنمێشاوه:

 

ته‌وه‌نی .......... دمای فڕه‌دایش!


           قسێ .......... دمای که‌رده‌یش!


                    ئاژه* .......... دمای ته‌مامیایش!


                            کات .......... دمای ویه‌رده‌یش!

 

*ئاژه: موقعیت، وضعیت

آهای آدما! پنج دقیقه جاها عوض!

حتماْ بخونید واقعاْ جالبه! 

استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع مجاز است%




ادامه مطلب ...

دفتر مشق کثیف...

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا … 

 

 

ادامه مطلب ...

آهنگ های هورامی

سلام 

از امروز، یه صفحه به صفحات وبلاگ ئاوێسه‌ر اضافه میشه که تو اون، آهنگ های هورامی برای دانلود گذاشته میشه. شما هم می تونین در قسمت نظرات، آهنگ های درخواستی خودتون رو بگین تا در صورت امکان بزاریم برای دانلود. امیدوارم خوشتون بیاد.  

با تشکر - مدیر وبلاگ ئاوێسه‌ر